عمومی
اخبار مختلف میآیند و میروند، گرچه هرکدام از آنها به صورت جداگانه ارتباطی با یکدیگر ندارند، اما بسیاری از آنها وقتی کنار هم قرار گیرند تصویری پیوسته و عبرتآموز را به دست خواهند داد. خبرگزاری مهر در ستون تازه خبری خود به نام "چند خبر و یک نگاه" در صدد نمایش تصاویری از این دست است. آنهم نه برای به محاکمه کشیدن این دستگاه و آن نهاد، بلکه برای تذکر که توصیهای قرآنی و منفعت آمیز برای مومنان است.
1- رهبرمعظم انقلاب اسلامی چهارم شهریور در دیدار اعضای هیات دولت بر لزوم "تقویت اطلاع رسانی از سوی دولت" و "تغذیه رسانه ها" تأکید کردند.
رهبر انقلاب در این دیدار با اشاره به ظرفیت های اطلاع رسانی هنرمندانه، افزودند: مردم از بسیاری از کارهای دولت بی خبرند و برای رفع این مشکل، باید دولت اطلاعات لازم را در اختیار رسانه ها و رسانه ملی قرار دهد تا آنها هنرمندانه به مردم ارائه کنند که این کار، ضمن امید زایی و روشنگری، کمک بیشتر مردم را نیز به دنبال خواهد آورد.
این تذکر هنگامی قابل تأمل تر می شود که در دیدار قبلی معظم له با مدیران اجرایی کشور نیز، "دقیقا" همین "توصیه منتقدانه " را مطرح کرده بودند.
2-همزمان با هفته دولت دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی به سؤالات آنان پاسخ خواهد گفت، این کنفرانس خبری روز هفته جاری همزمان با پنجمین روز از هفته دولت برگزار می شود و رئیس جمهوری در آن ضمن پاسخ به سوالات خبرنگاران ، به تشریح عملکرد دولت در زمینه های مختلف خواهد پرداخت ، این "ششمین نشست خبری رئیس جمهور با اصحاب رسانه" بعد از روی کار آمدن دولت نهم است .
بی تردید دولت نهم و شخص رئیس جمهور، یکی از خبرسازترین دولت ها و روسای دولت در ایران محسوب می شوند، توجه به همین نکته که در طول "دو سال" از عمر دولت، رئیس جمهور 6 جلسه رسمی و مفصل و چندین ساعته پرسش و پاسخ با اصحاب رسانه داشته است، بیانگر واقعیت قابل تاملی است.
اگر این رکود بی سابقه با آمار قابل توجه را به مصاحبه های متفرقه و بعضاً اختصاصی شخص رئیس جمهور با رسانه ها یا شبکه های مختلف داخلی و خارجی اضافه کنیم یک نمایه کلی از رویکرد رسانه ای دولت نهم مشخص می کند.
ضمن اینکه سفرهای استانی دولت نیز یکی از منابع مهم خبرساز دولت نهم است که دولت های سابق از آن بهره مند نبوده اند. بر طبق آمار غیر رسمی اخبار منتشر از دولت نهم در رسانه ملی بیش از "دو برابر" اخبار منتشر در دولت های پیشین است.
توصیه حکیمانه رهبر انقلاب به دولت نهم را می توان چنین تفسیر کرد که دولت نهم در جهت ارائه فعالیت ها و خدمات خویش، در حوزه "تولید خبر" و کمیت اخبار، فعالیت قابل توجهی دارد اما صرف "تولید انبوه خبر" و"توقع از رسانه ها برای پوشش این اخبار" نمی تواند به معنای "تعامل با رسانه ها " و "رفع نقطه ضعف اطلاع رسانی دولت" و "تغذیه رسانه ها " معنا و تفسیر شود.
واقعیت این است که حوزه رسانه را نمی توان بدون "نخبگان" تصور کرد و کارکرد رسانه نیز "پرسشگری و انتقاد" است، رسانه بدون سؤال و چالش، اصولا معنایی ندارد، می توان توصیه دیگر رهبر انقلاب در همین دیدار مبنی بر" تقویت ارتباط با نخبگان" و "عصبانی نشدن از انتقاد" را نیز در ذیل همین مبحث "ارتباط با رسانه ها" جای داد و از دل یکی از آسیب های دولت نهم را بررسی و تحلیل نمود.
هر چند دولت نهم در سال گذشته یک ترمیم در تیم رسانه ای خود را تجربه کرد، اما به نظر می رسد یکی از اولویت های جدی دولت نهم، کشف راهکارهای جدید برای تعامل و ارتباط سازنده تر با رسانه ها-نخبگان است.
نوشته شده توسط: مجتبی
آنها مدعی ارتباط با امام زمان (عج) هستند و با همین ادعا مردم ساده را سرکیسه میکنند.
آنها دروغگوهای بزرگی هستند؛ دروغگویانی که برای رسیدن به پولهای قلمبه بیدردسر، اعتقادات پاک و مردم بیاطلاع را نشانه میگیرند و سوار بر موج احساسات، با دروغ خواستهشان را دنبال میکنند.
برای آنها رنج و درد بیمارانی که با اعتماد به آنها زندگیشان را به مخاطره میاندازند، سرگشتگی مردان و زنان سادهدلی که به دروغهای آنها دلخوش میکنند و در راه اعتقادات پوچ و بدعتهای غیردینی سرگردان میشوند و بیاعتقادی مریدان ناکامشان هیچ اهمیتی ندارد؛ آنها بدبختی این انسانها را نمیبینند.
دروغگوهای بزرگ، از هر شگردی برای جذب افراد سادهلوح استفاده میکنند. صفحات روزنامهها و خصوصا صفحات حوادث جایی است که دست بسیاری از مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان رو میشود. کافی است اخبار مربوط به این مدعیان را کنار هم بچینید تا به ادعاهای عجیب و غریبشان پی ببرید.
از چند ماه قبل، 20:30 تیزرهای یک گزارش راجع به مدعیان دروغین را پخش میکرد. این گزارش که در حقیقت بخش دوم از همین سری بود، بالاخره هفته قبل پخش شد؛ یک گزارش 9 دقیقهای از محمد دلاوری که کلی هم سر و صدا کرد و کف همه برید؛ ماجرای مردی که عدهای سادهلوح را با لباس احرام در اطراف هشتگرد ـ دور خانهای ـ میگرداند و ادعا میکرد سوار بشقاب پرنده امام زمان شده؛ بشقاب پرندهای که مبله شده بود و وسایل الکترونیک داشت؛ یا عدهای دیگر که به طور فرضی با امام زمان ملاقات میکردند و مثلا دست ایشان را میبوسیدند! ضبط تصاویر اعترافات این مدعیهای دروغین بعد از دستگیری و تدوین آنها با تصاویر آن وقتی که کبکبه و دبدبهای داشتند، صحنههای دیدنیای خلق کرده بود.
محمد دلاوری ـ خبرنگار واحد مرکزی خبر ـ که تا به حال چند باری تجربه این جور گزارشهای خفن را داشته، برایمان یادداشتی درباره حواشی این گزارش نوشته که اینک می خوانید:
برای اینکه این یادداشت خواندنی از کار دربیاید، لازم بود آنچه را نتوانستم در گزارش «مدعیان دروغین مقامات معنوی» تصویر کنم یا همان ناگفتهها و پشت پردههای آن را بنویسم.
اما خوشبختانه یا بدبختانه، این تنها تجربه کار رسانهای من است که طی آن هر چه را خواستهام به همان شکلی که در ذهنم بوده، تصویر کردهام و حالا درماندهام که چگونه یادداشتی بنویسم که در مقایسه با گزارشم، خواندنیتر باشد.
علاقهای هم ندارم از 6 ماه نامهنگاری، اصرار و داد و فریاد و بالا و پایین رفتن برای تولید و پخش این گزارش چیزی بنویسم؛ چون – چشمام کور، دندهام نرم – یاد گرفتهام که از این به بعد، تا زمانی که به قدر کافی پوست کلفت نشدهام، سراغ این ماجراجوییها نروم.
به سبک مجریان همکار هم دلم نمیخواهد از مدیران دلگنده واحد مرکزی خبر و پخش و نودال و... تشکر کنم چون اگر تا همین جای یادداشت، خوانندههایم را از دست نداده باشم، حتما از اینجا به بعد از دست میدهم.
میماند پاسخ به این چند پرسش که خیلیها بعد از گزارش بارها از من پرسیدند:
یادمان باشد این، آخرین بخش سناریویی است که این آدمها برای هوادارانشان تهیه کردهاند.
طرفداران این شخص که «عرفانیان» نام دارد، سالها به خاطر مجالس او، به او اعتماد کرده بودند و تبدیل به هواداران خاصی شده بودند که برای شرکت در مراسم 70روزهای که خودشان آن را «اعتکاف» مینامیدند، با او به ویلایی در کرج رفته بودند.
این اعتماد به جایی رسیده بود که حرفهای خندهدار و فرامین نادرست او برایشان واقعی جلوه میکرد.
فیلمها، فیلمهای یادگاری هواداران بود که توسط خودشان ضبط شده بود و به نحوی(!) به آنها دست پیدا کردم.
شهوت جلب توجه کردن و مرید داشتن، گاهی بسیار قویتر از میل رسیدن به «پول» عمل میکند.
نه اینکه اینها در پی پول نبودهاند اما لذت مریدپروری اینها را بیشتر به انحراف کشانده تا ثروتاندوزی.
زندان. اما این 2 نفر، پایان ماجرای مدعیان دروغین نیستند. متاسفانه، سوءاستفاده از عشق جامعه جوان به رشد معنوی، موجب شده است برخی به زبانی و روشی، دکانی برای فریبکاری باز کنند و کالایی تقلبی عرضه کنند. هنگام تحقیق، به فردی برخوردم به نام «محمود.ج» که تحصیلاتش تا سوم ابتدایی بود و ادعا میکرد پیامبر خداست و همه کائنات باید او را سجده کنند؛ یا فردی که ادعا میکرد – نعوذ بالله – امام عصر فوت کرده و او امام سیزدهم است؛ یا آدمهایی که با همین ادعاها به مفاسد اخلاقی پلیدی آلوده شده بودند که اصلا قابل تصور هم نیست.
راستی یک نکته؛ بعضی هواداران باهوش، پس از مدتی که به حرفهای این به اصطلاح استاد شک کرده بودند، برای آزمودن او به دروغ چند ادعای معنوی کرده بودند تا ببینند استاد (!) متوجه دروغ آنها میشود یا نه.
مثلا گفته بودند «استاد، ما الان داریم فرشتهها را میبینیم». استاد از همه جا بیخبر هم گفته بود؛ «آره، آره... الان فرشتهها اینجان، نگاه کن،رنگشون هم ارغوانیه!». این جوری بود که طرف میفهمید این همه سال، به جای آب، سراب دیده است.
راستی ناگفتهها حالا دارد به ذهنم میآید که مهلت تحویل یادداشت تمام شده است...
نوشته شده توسط: مجتبی
در قرآن، آیات بسیارى وجود دارد که به شهادت روایات مستند و معتبر، درباره حضرت مهدى(علیه السلام) و قیام جهانى او نازل گردیده است.
در کتاب شریف «المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة(علیه السلام)» که توسط محدث بزرگوار، مرحوم سید هاشم بحرانى و با بهره گیرى از دهها جلد کتب تفسیر و حدیث، تألیف گردیده، مجموعاً (132) آیه از آیات کریمه قرآن ذکر شده که در ذیل هر کدام یک یا چند روایت در تبیین کیفیت ارتباط آیه با آن حضرت(علیه السلام)، نقل شده است.
در اینجا به ذکر چند روایت در این مورد، بسنده مى کنیم:
1 ـ امام صادق (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدّین کلّه و لو کره المشرکون»(1) فرمود:
«به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قیام قائم (علیه السلام) نیز نازل نخواهد شد. پس زمانى که قائم (علیه السلام)به پا خیزد، هیچ کافر و مشرکى نمى ماند مگر آنکه خروج او را ناخوشایند مى شمارد.»(2)
2 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره آیه شریفه «و قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً» (3) فرمود:
«زمانى که قائم(علیه السلام) قیام نماید، دولت باطل از بین خواهد رفت.»(4)
3 ـ امام صادق (علیه السلام) در بیان معناى آیه کریمه «و لقد کتبنا فى الزبور من بعدالذکر أن الأرض یرثها عبادى الصّالحون»(5) فرمود:
«تمام کتب آسمانى، ذکر خداست، و بندگان شایسته خدا که وارثان زمین هستند، حضرت قائم(علیه السلام) و یاران او مى باشند.» (6)
4 ـ امام باقر (علیه السلام) در باره قول خداى عزّوجلّ: «الذین إن مکّنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة و آتوا الزکاة...»(7) فرمود:
«این آیه درحق آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) است در حق حضرت مهدى(علیه السلام)و یاران او که خداوند شرق و غرب زمین را تحت سلطه آنان قرار مى دهد و به وسیله آنان دین را پیروز گردانده و بدعتها و باطلها را مى میراند.»(8)
5 ـ امام سجاد(علیه السلام) زمانى که این آیه شریفه را قرائت نمود: «وَعَد اللّه الّذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنَّهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الّذى ارتضى لهم و لیبدِّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننى و لایشرکون بى شیئاً» (9) فرمود:
«به خدا سوگند! آنان شیعیان ما اهلبیت هستند، خداوند ـ آن خلافت در زمین و اقتدار بخشیدن به دین را ـ به وسیله آنان و به دست مردى از ما، که مهدى این امت است، تحقق خواهد داد و هم اوست که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در باره اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند همان روز را آنچنان طولانى خواهد کرد که مردى از خاندان من که همنام من است فرا برسد و زمین را آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد آکنده سازد.»(10)
6 ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیه «أمّن یجیب المظطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و یجعلکم خلفاء الأرض»(11) درباره قائم از آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّ درمانده اى است که چون در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت کند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد.»(12)
پی نوشت:
ـ سوره توبه، آیه 33 اوست خدایى که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرو فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند اگرچه ناخوشایند کافران باشد.
2ـ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ، ج 2 ،ص 670.
3 ـ سوره اسراء، آیه 81 ، بگو حق آمد و باطل از بین رفت، همانا باطل نابود شدنى است.
4 ـ الروضة ، ص 287.
5ـ سوره انبیاء ، آیه 105،به راستى بعد از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان صالح من وارثان زمین خواهند بود.
6ـ تفسیر على بن ابراهیم، ج 2، ص 77.
-7سوره حج، آیه 41، کسانى که اگر آنان را در زمین قدرت بخشیم نماز به پا مى دارند و زکات مى دهند.
8ـ تأویل الآیات الظاهرة ، کتاب خطى.
9 ـ سوره نور، آیه 55 ،خدا به مؤمنان و شایستگان شما وعده داده که آنان را در زمین همچون پیشینیان خلافت بخشد و دین مورد رضایت خود را براى آنان تمکین و اقتدار دهد و ترس آنان را به امنیّت تبدیل کند تا مرا بپرستند و شرک نورزند.
10 ـ تفسیر عیاشى، ج 3، ص 136.
11 ـ سوره نمل، آیه 62 ، جز خدا کیست که دعاى درمانده واقعى را اجابت کند و بلاء را رفع نماید و شما را خلفاى زمین قرار دهد؟
12 ـ تفسیر قمى ـ ج 2 ص 129.
نوشته شده توسط: مجتبی
علامه مجلسی در مدت هفتاد و سه سال عمر خود با چهار تن از پادشاهان صفوی معاصر
بود که به ترتیب عبارتاند از:
ـ شاه صفی؛ جانشین شاه عباس اول "1038ـ1052 ه".ق"؛
ـ شاه عباس دوم "1052ـ1077 ه".ق"؛
ـ شاه سلیمان صفوی "1077ـ1106 ه".ق"؛
ـ شاه سلطان حسین صفوی؛ آخرین پادشاه سلسله صفوی "1106ـ1135 ه".ق".
مجلسی بعد از رحلت آقا حسین خوانساری (که منصب شیخالاسلامی را در زمان شاه سلیمان صفوی به عهده داشت)، در سال "1098 ه".ق" با پیشنهاد و در خواست شاه سلیمان از طرف وی به مقام شیخالاسلامی دارالسلطنه اصفهان منصوب شد و تا پایان سلطنت وی در این مسند باقی ماند. بعد از مرگ شاه سلیمان در سال "1105 ه".ق" و جلوس شاه سلطان حسین بر تخت سلطنت، علامه مجلسی مجدداً از طرف شاه صفوی در منصب قبلی خود ابقا گردید و تا سال وفاتش "1110 ه".ق" عهدهدار این منصب بود.
بنا بر این، علامه مجلسی به مدت هفت سال در دوران سلطنت شاه سلیمان و نیز پنج سال در سلطنت شاه سلطان حسین و در مجموع مدت دوازده سال شیخالاسلام اصفهان بود. وی در این مدت به رسم معمول، منصب امامت جمعه و قضاوت شهر اصفهان را نیز به عهده داشتند. بعد از محقق کرکی، ایشان از با نفوذترین علمای دوران صفوی بودند، به طوری که بعضی از مخالفان، او را مخترع مذهب شیعه ملقب ساختند (2). علامه در مدت تصدیشان بر منصب شیخالاسلامی فعالیتهای سیاسی مهمی را انجام دادند که به اجمال به چند مورد آن اشاره میشود.
1ـ مرحوم مجلسی بعد از به دست گرفتن اجرای احکام شرع در دوران سلطنت شاه سلیمان نخستین کاری که انجام داد، شکستن بت کفار هند در شهر اصفهان بود: "روزی به گوش شیخ رسید که جماعتی از کفار هند پنهانی بتی را که در شهر اصفهان بوده، میپرستیدند. پس حکم شرعی به شکستن آن بت صادر کرد و سعی و تلاش کفار مؤثر نیفتاد و هر چه مال و منال و هدایا تقدیم همایونی نمودند که بلکه آن داهیه را از سر معبود خودشان دفع کرده باشند، سودی نبخشید و بر حسب حکم نافذ آن عالم ربانی، بت را شکستند".(3) اهمیّت این کار مرحوم مجلسی در آن بود که وجود بت در پایتخت کشور مدعی شعار توحید و نفی شرک و بتپرستی، مایه ننگ آن محسوب میشد.این اقدام وی در زمان خود و بعد از وی مورد تحسین و ستایش عالمان دینی قرار گرفت. به گفته ملک الشعرا "این عمل در ترویج شیخ، فایدتی بزرگ حاصل نمود".(4)
2ـ مورخان نوشتهاند: در مراسم تاجگذاری شاه سلطان حسین صفوی، شاه اجازه نداد کسی از صوفیان به رسم معمول شمشیر را زیب پیکر وی سازد، و در عوض انجام آن را از شیخالاسلام خواست.(5) علامه مجلسی با دست خود شمشیر سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاجگذاری را نیز انشا نمود. شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواستهای دارند تا آنها را برآورده سازد. علامه مجلسی سه خواسته را عنوان کرد: نخست، منع شراب؛ دوم، منع جنگ طایفهها و سوم، منع دستجات کبوتربازی. شاه خواستههای ایشان را پذیرفت و بیدرنگ فرمان لازم را صادر کرد.(6)
در مورد خواسته دوم و سوم، باید اوضاع اجتماعی آن روز اصفهان و دیگر شهرهای ایران ملاحظه شود؛ چرا که در آن عهد، اشخاصی در پی ارتکاب این اعمال موجب اذیت و آزار شهروندان میگشتند. جنگ طایفهها هم که بنیانگذار آن شاه عباس اول بود،پیامدهای ناگواری از قبیل کشته و زخمی شدن عدهای بیگناه را به دنبال داشت،این دو مسأله از مسائل و مشکلات اجتماعی آن دوران محسوب میشد، به گونهای که رفع این منکرات جز با فرمانهای حکومتی امکانپذیر نبود.
درخواست نخست،بسیار مورد توجه و دارای اهمیت بود. به نظر میرسد علامه مجلسی با تیزبینی و آیندهنگری که داشت،متوجه انحطاط دولت مقتدر صفویه در آینده نه چندان دور شده بود؛ زیرا به گمان قوی، او از شرابخواری شاه سلیمان و درباریان فاسد، آگاه بود.
به گفته شاردن "نمیتوان باور کرد که تاب و تحمّل این پادشاه در نوشیدن مشروب تا چه اندازه است... شاه تقریباً همیشه مست است... حتی این پادشاه، بزرگان و اشراف را نیز مجبور میکرد مشروب بخورند..."(7).
تاریخ صفویّه پر از گزارشهایی است که موّرخان درباره میگساری پادشاهان آن دادهاند. در میان پادشاهان صفوّیه، جز شاه طهماسب و احتمالاً شاه اسماعیل اول و سلطان محمد خدابنده صفوی، بقیّه سلاطین این سلسله به میگساری و عیاشی آلوده بودند. اعتیاد به شراب در مورد جانشینان شاه عباس اوّل، یعنی شاه صفی، شاه عباس دوّم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین از حد گذشته بود.
با توجه به حاکمیت چنین شرایط نامناسب اخلاقی بر دربار صفوی و نیز جامعه آن روز میتوان گفت: علامه مجلسی از ابتدای تصدّی منصب شیخالاسلامی در پی فرصتی میگشت تا فرمان منع شراب را از شاه صفوی بگیرد، به گونهای که خود شاه و درباریان را نیز فرا گیرد. با وجود احتمال آلوده شدن شاه جدید به باده نوشی و لزوم پیشگیری از آن، اظهار چنین
خواستهای به منظور اجرای یکی از احکام الهی، ضروری مینمود. بنابراین، آنچه وظیفه دینی و مسؤولیت سیاسی وی اقتضا میکرد، انجام داد.
البته بنا به گزارشهای تاریخی، اقدامات علامه مجلسی در جلوگیری از آلوده شدن شاه صفوی به باده نوشی، با توطئه مریم بیگم ـ عمه پدر شاه ـ با شکست مواجه شد و شاه سلطان حسین نیز مانند اعقاب و پدران خود به شراب ِ ممنوع آلوده گشت. به گفته مورخان "از آن به بعد سخت پایبند شراب شد، به طوری که ندرتاً هوشیار دیده میشد و طبعاً دیگر قادر به تمشیت امور دولتی نبود."(8)
نتیجه نادیده گرفتن این حکم شریعت، آن بود که شاه سلطان حسین بر اثر افراط در باده نوشی و عیاشی چنان سست عنصر و بیاراده گشت که در حمله افغان با دست خود تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان تسلیم کرد.
3ـ از دیگر اقدامات سیاسی علامه مجلسی تألیف رساله مستقل ساده و روان فارسی به نام "آداب سلوک حاکم با رعیّت" را میتوان ذکر کرد. این رساله ترجمه عهدنامه مالک اشتر به ضمیمه سه حدیث دیگر است. از آنجا که مسلک علمی علامه مجلسی، به مسلک اخباری نزدیک بوده، قهراً سیاستنامه را نیز با همان روش تألیف کرد. به نظر میرسد علامه مجلسی با مشاهده فساد دولتمردان صفوی و گرایش آنها به عیاشی، تجملگرایی، اسراف و تبذیر، راحتطلبی، ظلم و ستم نسبت به مردم و غفلت آنان از امور کشورداری، در صدد نگارش این رساله برآمد و هدف از تألیف آن را "تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت"(9) بیان کرد. تاریخ تحریر این رساله که با عنوان "کیفیّت سلوک ولات عدل با کافّه عباد" نیز نامگذاری شد، بنا بر قولی به سال "1103 ه".ق" در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی ذکر شده است.(10)
نوشته شده توسط: مجتبی
از حال بد به حال خوب (1)
از زمین خاکی تا آبی آسمانی ...
حالم خوبه! چون به زمین نزدیکم. ریشه هام در اعماق تاریکی گم نمی شن. در جست و جوی آب و روشنایی در حرکت اند. نبض زمین رو می شنوم. گرمای خاک رو حس می کنم. نوری که پوسته سخت تنم رو می شکافه، از جنس آفتابه! مهربون و صمیمیه. به نوای نور اعتماد می کنم، قد می کشم و بالا می روم. به تو که به من خیره شدی سلام می کنم. با من خبری هست، که مثل گل، میل شکفتن داره و مثل میوه بی تاب رسیدنه! منتظرم باش! من به زودی در رگ های احساست جاری می شم.
حالم خوبه! چون آسمان از من دور نیست. آبی آرام، منو صدا می زنه. می تونم تو رنگ آرامش فرو برم. همه رنگ های نگاهم رو محو کنم. از محو هم عبور کنم و به نادیده ها، دیده بشم. می تونم مثل ابری، پر از حادثه بارون بشم. مثل باد، آزاد بشم. مثل مسافر، همواره در سفر باشم. می تونم متن روشنی برای طلوع خورشید باشم و شبی پر از آواز جیرجیرک ها. می تونم وسیع باشم. می تونم روح یک شعر در خیال یک شاعر مهتاب زده باشم. منتظرم باش! من به زودی در رویای تو تعبیر ساده ای از خوشبختی می شم.
حالم خوبه! چون لبخندم حاضره و غم هام همیشه غایب اند. می تونم با هر بهانه ای در هوای کودکی نفس بکشم، به تلفن همراه کودکی ام زنگ بزنم و ساعت ها بی آن که نیاز به شارژ داشته باشم، با کودکی ام گپ بزنم. می تونم تازگی رو با احساس سپاس از بودن تکثیر کنم. می تونم از لحظه های در حال عبور با خودم عکس های رنگی بگیرم. می تونم از روی هر جمله مهرآمیز، مشق کنم. می تونم صدای خنده هامو مثل کفترای روی بوم، هی پر بدم. می تونم مزه زندگی توی آبی که می نوشم باشم. می تونم طعم لذت توی سیبی که می بویم باشم. منتظرم باش. به زودی، لحظه دیدار تو با خودت، در قاب آیینه می شم.
حالم خوبه! چون با درخت ها دوستم. سبزم هنگام بهار و هنگام هجرت به آغوش زمین، زرد و سرخ و نارنجی ام. یکی منو که رو تاب نشستم هل بده! بی تاب کندن از زمین و رسیدن به آسمونم. پر از وسوسه پروازم. یکی هلم بده. مشتاق عبور از دریای توفانی ام. وقت انتظار، صبورم. وقت حرکت، اهل خطر کردنم. وقت ناچاری، تسلیمم! منتظرم باش! به زودی یکی تو رو هل می ده. یکی که عین خودته!
حالم خوبه! چون با چشم هام آشتی ام. با گوش هام رفیقم. وقت سکوت، شنوایم. با رویاهام همراهم. وقت بیداری، هشیارم. با زندگی، همبازی ام. وقت بازی، خوشحالم. با آدم ها، دوستم. وقت دوستی حساسم. با عشق، همدلم. وقت عاشقی، دیوانه ام. حالا به من بگو: حال تو چطوره؟ حال من که خوبه!
اگه حالت خوب باشه، خبر خوبیه! انگار یکی به من اضافه شده، وسیع تر شدم. اما اگه حالت بد باشه باید کمی حوصله کنی. تا با هم ریشه های حال بد رو بکنیم. حال بد، خودشو با نشونه هایی معرفی می کنه، نام و نام خانوادگی، محل و روز تولد و بقیه نشونه ها. تو با این شناسنامه، از احوال خودت باخبر می شی. مثلاً نشونه هایی مثل: تنبلی، افسردگی، خستگی بی دلیل، کلافگی، خشم و زودرنجی، منفی بافی، تنگ نظری، حسادت، ترس و دودلی، این حالت ها نشونه های حال بده!
حال خوب هم نشونه ایی داره مثل: آرامش و صبوری، شادی و سرخوشی، مثبت بینی و نیک اندیشی، فعال بودن، مسوول بودن، حساس بودن، مهرورزی کردن، لبخند زدن و خیلی نشونه های دیگه.
توجه کن که مبدا و منشا همه این حالات تو هستی.
نقطه پیدایش هر کدوم از این حالت ها، تویی!! هیچ کس نمی تونه حال تو رو خوب یا بد کنه، به جز احساس تو و خواست تو.
تو برای رسیدن به حال خوب نباید به دنبال بهانه هایی خارج از وجودت بگردی، دستگیره هایی که به اون ها بچسبی و با تعلق و وابسته شدن به اون عوامل، احساس خوشایندی به تو دست بده.
اگه تو به دنبال دستگیره باشی همیشه این خطر هست که این دستگیره ها لق بشن یا از جا کنده بشن، اون وقته که تو با اولین برخورد سقوط می کنی و تعادلت رو از دست می دی.
تو باید بیاموزی که به جای ردیف کردن نداشته هات و شمردن بایدها و نبایدها، به چیزهایی نگاه کنی که واقعی اند، ملموس و مهم هستند.
چیزهای واقعی نکاتی هستند که ارتباط مستقیم با نیروهای حیاتی تو دارند. مثل اهمیت ساده بودن، آرامش داشتن، صبور بودن، اتکا به نفس داشتن و مصمم و با اراده بودن. این نشانه ها، هم ملموس اند و هم بسیار مهم، چون غیبت هر کدوم از این خصوصیات تو رو از نظم و تعادل خارج می کنه و امکان حرکت و رشد به تو نمی ده و احساس شادمانی رو از تو می گیره.نوشته شده توسط: مجتبی
یکی از وظایف منتظران راستین ظهور مصلح بزرگ جهانی، این است که هرگونه ابهام و تردید را از دل ناامیدان و منکران بزدایند و شور و نشاط و امید را جایگزین آن گردانند.
وعده های تحقق دولت عدل الهی، انتظار و ثواب منتظران و بعضی از وظایف آنها در دوران پرآشوب و آکنده از ظلم و ستم روزگار غیبت امام زمان علیه السلام در شعر و کلام بعضی اندیشمندان به وضوح دیده می شود که به نوعی امید را در قلوب ایجاد می نمایند. در این مطلب به بعضی از آن موارد اشاره ای گذرا می شود:
1. خواجه نصیرطوسی،در کتابکشف المراد آورده است:" غیبت او، مربوط به خود ما است."
یعنی عدم آمادگی ما نسبت به ظهور امام، باعث به تعویق افتادن ظهور حضرت می شود. پس باید هر چه بیشتر و سریعتر خود را آماده انقلاب امام زمان (عج) بنماییم.
2. اسدی طوسی، در گرشاسب نامه سروده است:
از این پس نباشد پیمبر اگر |
به آخر زمان، مهدی آید به در |
بگوید خط و نامه کردگار |
کند دین پیغمبری، آشکار |
بدارد جهان بر یکی دین پاک |
برآرد ز دجال و خیلش هلاک |
رسد ز آسمان هر پیمبر فراز |
شوند از پس"مهدی" اندر نماز |
3. خواجه حافظ شیرازی، دیوان:
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل |
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید |
4. امام خمینی(ره)، در کتاب کوثر:
کسی که عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، حضرت مهدی است، آن هم نه عدالت در زمین برای رفاه مردم، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت.
5. آیة الله طالقانی،در کتابآینده بشریت از نظر مکتب ما:
آن دینی که پیشوایان حق دستور می دهند که چون اسم صریح" قائم به حق" و موسس دولت حقه اسلام برده می شود همه برپا بایستید و آمادگی خود را برای اجرای تمام اوامر و دستورات، بدین وسیله اعلام نمایید، و خود را همیشه نیرومند و مقتدر برای اقامه حق در برابر بدخواهان نشان دهید، هیچ وقت نخواهد مُرد.
6. علامه طباطبائی،در تفسیرالمیزان:
حق این است که آیه شریفه(نور/54) جز با اجتماعی که به وسیله ظهور مهدی علیه السلام به زودی منعقد می شود قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست.
7. علامه جعفری، درترجمه و تفسیر نهج البلاغه:
در آن روزهای الهی(ظهور)، چهره نورانی آن انسان کامل(حضرت مهدی علیه السلام)، چهره حقیقی قرآن را روشن خواهد ساخت. آرا و نظریات پیش ساخته که بر مبنای آلودگی های مغزی و تمایلات درونی شکل گرفته اند، توانائی رویارویی با آن قیافه نورانی قرآن را از دست خواهند داد...
8. محمد تقی شریعتی، سقراط خراسان:
عمر طولانی تر از حد طبیعی، نظایر فراوان دارد که در کتب مربوطه نقل شده و به نص قرآن، حضرت نوح نهصد وپنجاه سال در میان قومش درنگ کرد. بنابراین برمبنای هیچ قاعده و به استناد هیچ قانونی، چه عملی، چه عقلی و فلسفی، منکرین حق تخطئه و رد و انکار اعتقاد به ولی عصر(عج) را ندارند.
او در این عالم، مثل قلب در وجود آدمی است و از جزیی و کلی امور این جهان درست همچون قلب نسبت به بدن آگاه است.
همه روزه اعمال خیر و شر افراد به نظر مبارکش می رسد، از کارهای زشت شیعیان دلگیر و متاثر می گردد، و اعمال شایسته آنها، او را شادمان می سازد و درباره انجام دهنده اش دعای خیر می کند. اگر فقط یک روز از عمر دنیا بیش نماند، حتما ظهور می فرماید و جهان را پر از عدل و داد می کند پس از آنکه از جور و فساد لبریز شده باشد.
وظیفه شیعه این است که همواره منتظر ظهور باشد و از خدا بخواهد و دعا و ندبه کند.از بزرگترین عبادات همین انتظار است که شب های قدر، بلکه هر شب جمعه، حتی همه شب، این انتظار را داشته و به این امید و نیت به رختخواب رود، و ضمنا خود را آماده یاری آن بزرگوار نماید.
بزرگترین آرزوی شیعه این است که فرج آل محمد(ص) را دریابد و از اصحاب امام زمان علیه السلام باشد، اگر در این آرزو و در انتظار مرد، به شهادت رسیده و اگر به آن رسید، به سعادت ابدی نائل گشته است.
9. استاد شهید مرتضی مطهری،در کتاب قیام و انقلاب مهدی(عج):
مهدی موعود(عج) تحقق بخش ایده آل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است.
10. دکتر شریعتی،در کتابانتظار مذهب اعتراض:
" انتظار" ، هم یک اصل فکری اجتماعی و هم یک اصل فطری انسانی است، به این معنا کهاساسا انسان موجودی است منتظر و هر که انسان تر، منتظرتر.
"انتظار" به بشر، آینده گرایی و بینش بزرگ می دهد.امابشر امروز در نظام پلید مصرفی، انتظار را از دست داده و فقط منتظر اتوبوس ایستاده است.
" منتظر" ، انسان معتمدی است که هر لحظه در انتظار انفجار قطعی نام های ضدانسانی است و همواره خود را برای شرکت در چنین انقلاب جهانی؛ که با شمشیر علی و زره پیغمبر و به دست فرزند پیغمبر و علی(علیه السلام) برپا می شود، آماده می کند.
11. شهید سید محمد باقر صدر، انقلاب مهدی(عج) و پندارها:
" مهدی" اسلام، انسان معینی است که در کنار ما با تمام وجودش زندگی می کند، و برای ما در همه این دردها،غصه ها و آتش تاخت و تازهای ستمگران... می سوزد. و خود او هم در انتظار آن لحظه ای است که بتواند دستش را به سوی ستمدیده محروم دراز کند و ریشه ستمگران را از بن بکند.
12. محمدرضا حکیمی،در کتابخورشید مغرب:
"انتظار"، در درون تاریکی و سردی ها، به دمیدن سپیده دمان چشم داشتن، و به امید طلوع خورشید زیستن!
در جهان آکنده از ستم و بیداد، دست و پا زدن و از شادمانی طلوع طلیعه جهان آکنده از داد و دادگری سرشار بودن!
در برابر کوه مشکلات زمانه قرار گرفتن، و چون کوه مقاوم بودن!
شمشیرها و شهادت ها را پذیرا شدن و خط ها و شهامت ها را پاس داشتن!
این است" انتظار"، شعار شورآور منتظران، مقاومان، پایداران، شیعیان، مهدی طلبان تاریخ.
انتظار، در ماهیت خود، انسان منتظر را متوجه خدای جهان می کند. منتظران، چشم به راه" مهدی"(عج) هستند. مهدی علیه السلام(همان) بنده خدا، که به قدرت خدا زنده است.
توجه به خدا و طلب فرج از درگاه خدا، از مهم ترین اصول این اعتقاد است.
منتظران باید همیشه روی دل به سوی خدا کنند و از پیشگاه لایزال، طلب گشایش و فرج نمایند.
انسان منتظر حکومت علی وار مهدی علیهماالسلام، علاوه بر تدین و تقوی، باید پارسا باشد و خود را چنان که آن پیشوا دوست دارد، بسازد و بدارد، و به او و یاران او شباهت به هم رسانده تا به لطف خدا درشمار آنان به حساب آید.
انسان منتظر باید دارای اخلاق اسلامی باشد، و جامعه منتظر باید مظهر اخلاق اسلامی باشد. شیعه باید با رفتار انسانی، همواره مایه زینت و افتخار ائمه طاهرین علیهم السلام باشد نه مایه ننگ آنان.و این رعایت، در دوران غیبت امام، واجب تر است.
دوران انتظار، دوران تکلیف است. و آن تکلیف، نگهبانی دین خداست در سطح فرد و در سطح اجتماع.
در عصر انتظار، ممکن است شبهه هایی در ذهن برخی به وجود بیاید، یا شیاطین پنهان و یا شیاطین آشکار، به سست کردن پایه های اعتقادی افراد برخیزند. باید در برابر این شبهه ها مقاومت کرد و آنها را از ذهن ها زدود.
نگهبانان میراث قرآنی و فرهنگ تربیتی اسلامی باید در برابر همه این تهاجمات پایداری کنند.
امید که همگی ما، خود را در برابر این مسئولیت خطیر، مسئول بدانیم و لحظه ای از وظیفه خویش در راه دفاع از دین خدا غافل نشویم.
نوشته شده توسط: مجتبی
نوشته شده توسط: مجتبی
قرآن کریم در آیاتى چند که به چگونگى انقلاب آخرالزمان پرداخته است معیارها و محورهایى را تبیین نموده که بسیار با اهمیت و درخور تامل است: یکى از این محورها حاکمیت طبقه فرودست و مستضعف است. در طول تاریخ انسان همواره و همیشه ( به جز دوران کوتاهى، آن هم در جوامعى خاص و نه فراگیر و جهانى) مراکز قدرت مالى، سیاسى و نظامى در دست طبقات مستکبر و برترى طلب و سلطه طلبان اجتماعى بوده است که با دست یازى به منابع ثروت و کالاها و مواد، سلطه خود را بر خلق خدا استوار مىساختند و انسان ها را به دلخواه خود به کار مىکشیدند و برده خویش مىساختند. بر اساس وعدههاى قرآنى این جریان ناهنجار به طور اصولى و واقعى و نه شعارى و ادعایى، در انقلاب نهایى تاریخ، ره نیستى مىپوید و طبقه قدرتمند از اریکه قدرت به زیر افکنده مىشوند و فرودستان و ضعیف نگه داشته شدگان مراکز قدرت را در دست مىگیرند و به راستى محرومان حاکم مىگردند و آرزوى دیرینه همه مصلحان و انسان دوستان و پیامبران، تحققى راستین مىیابد. این انقلاب که به سود طبقه مستضعف صورت مىپذیرد، چون انقلاب و رستاخیز قیامت است. چنانکه در قیامت به راستى نیکان و انسان های واقعی به منزلت و جایگاه شایسته خویش دست مىیابند و ناانسان هاى انسان نما سقوط مىکنند و به کیفر مىرسند چنانکه قرآن این ویژگى قیامت را نیک تبیین کرده است «خافضة رافعة».( واقعه /3)
انقلاب قیامت، گروهى را بالا مىبرد و فراتر از گروه ها و طبقات قرار مىدهد و گروهى را از اریکه قدرت به پایین مىکشد و زیردست مىسازد؛ انقلاب جهانى و نهایى موعود آخرالزمان نیز چنین است و بدون هیچ کم و کاستى و یا سهلانگارى و چشم پوشى، سلطه طلبان قدرتمند را به زیر مىافکند و فرودستان محروم را بر مراکز قدرت حاکم مىسازد.
در انقلاب نهایى انقلابیون به خاطر معیارهاى دقیق الهى که بر جان و روان آنها حاکم است و دین باورى راستینى که در ژرفاى روحشان نفوذ کرده است، هیچ گاه از راه اصلى و الهى خویش غافل نمىمانند و جهت حرکت خود را تغییر نمی دهند. بنابراین مشکل اصلى انقلاب هاى تاریخ که پس از رسیدن به قدرت، گذشته خویش را پس پشت مىافکنند و به همه معیارها و اصول انقلاب خود پشت مىکنند، پیش نمىآید و طبقه فرودست انقلابى همواره انقلابى مىماند.
این انقلاب که در انتظار بشریت است و بشریت نیز در انتظار آن است در این آیه از قرآن مطرح گردیده است:
« و نرید ان نمن علىالذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.» ( قصص/ 5) ؛ ما مىخواهیم تا به مستضعفان زمین نیکى کنیم یعنى آنان را پیشوایان سازیم و وارث براى زمین.
در این رخداد عظیم تاریخ انسان، حقیقتى که همواره به آن وعده داده شده و هیچ گاه لباس واقعیت نپوشید و به عینیت نرسیده؛ آشکار مىگردد و عینیت مىیابد. در پرتو این دگرگونى بنیادین که جوهرى انقلابى دارد، ماهیت روابط اجتماعى دگرگون مىشود و تحولى اصولى مىیابد. یعنى روابط ناسالم انسان با انسان هاى دیگر و با طبیعت، دگرگون مىشود حتى بسیار بالاتر و در گسترهاى عظیمتر. رابطه انسان با خدا و با خود نیز تحولى ژرف مىیابد.
یعنى انسان به راستى بنده خدا و فرمانبر او مىشود و در پرتو تعالیم خالص و ناب آن معلم و مربى الهى، توحید راستین آموزش داده مىشود و از توحیدهاى ناخالص فلسفهها و عرفان هاى بشرى جدا مىشود و راه مستقیم الهى روشن مىگردد و خداشناسى و خدایابى به اوج شکوفایى مىرسد و این معناى انقلاب راستین در رابطه انسان با خداست.
نیز رابطه انسان با خود و چگونگى درک و دریافت خود و کیفیت احساس از خود و نیروها و استعدادهاى خود، تحولى بنیادین مىیابد و انسان به ارزش والاى خویش، به جایگاه و منزلت انسانى و به چکاد فرازمندى که ممکن است دست مىیابد و به گستره نیروهاى نهفته در درونش، پى مىبرد و نقدینه استعدادها و روح و جسم خویش را در راه رشد اهداف پوچ و گذرا نمىنهد و به جستجوى حقایق ژرف و جاودانه وجود روى مىآورد و به جوهر هستى دست مىیابد و این انقلاب در رابطه انسان با خود خویشتن است .
ما در انقلاب هاى بشرى، چنین دگرگونی هایى در این قلمروها نمىیابیم. همچنین در رابطه انسان با انسان هاى دیگر، که از مشکلات اصلى زندگى اجتماعى است، انقلابى راستین رخ مىدهد و روابط سلطه طلبانه و استثمارى به روابط برادرانه و حق شناسانه تبدیل مىشود. در آن دوران دیگر انسانى حق انسانى را پایمال نمىکند و کسى در قلمرو جامعه انسانى، مورد استثمار قرار نمىگیرد و هر انسانى هر چند ضعیف و ناتوان به حقوق خویش بدون هیچ مانعى دست مىیابد. لازمه تفکیک ناپذیر حاکمیت مستضعفان همین است. گرچه انقلاب هاى بشرى این چگونگى را وعده دادهاند؛ اما در ظرف عینیت و عمل، چندان تحقق نیافته است و یا تحققى فراگیر و پایدار نداشته است. آن دورانى که این وعده انسانى، بىکم و کاست در متن زندگی ها نمودى آشکار خواهد داشت و فراگیر و همگانى خواهد شد؛ در دوران حاکمیت مستضعفان است و معناى حاکمیت مستضعفان که وعده الهى در انقلاب آخرالزمان است همین است.
انسان در رابطه خود با طبیعت نیز همواره راه ناهنجارى را پیموده و به استفاده بىرویه و نابهینه دست زده است و ناهنجارى در رابطه با طبیعت از جهاتى رخ داده است.
نخست این که در گذشته و اکنون اجتماعات انسانى، طبقات با در دست داشتن امکانات و ابزارهاى مناسب، بیش از اندازه از منابع طبیعى بهره بردارى کرده و به شاد خوارى و اسراف رو مىآورند و به تعبیر قرآن اهل اسراف و زیاده روى مىشوند و این روش در زندگى به طور طبیعى موجب محرومیت گروه هاى زیادى در جامعه مىگردد. زیرا که منابع و کالاها محدود است و شاد خواری ها موجب کمبود مىگردد و این موجب محرومیت افراد و طبقاتى است. مثلا آب هاى شیرین کاملا محدود است، مواد شایسته براى تغذیه انسان، محدود است و بدینسان. و هر گاه طبقات مرفه بر اساس رابطه ظالمانه با محیط و طبیعت به بهره بردارى بىرویه و لذت پرستانه، به مصرف زیاد روى آورند ظلم و زیان جبران ناپذیرى به زیست سالم دیگر انسان ها وارد مىسازند و انقلاب هاى فراگیر و اصولى باید در نوع این رابطه دگرگونى پدید آورند و به تصحیح آن همت گمارند به طورى که زیربناى بسیارى از روابط درست دیگر است و بدون تصحیح آن، روابط ظالمانه دیگر تصحیح نمىشود.
دیگر این که انسان هاى متمکن که به قدرت سرمایه و ابزار مجهزند به استفاده نابهینه و ویرانگر از منابع طبیعى دست مىزنند و این استفاده نابهینه بر اساس محدودیت منابع، زمینه ساز بیدادى خانمانسوز بر همه بشریت مىگردد. زیرا که زمین مادر هستى و مهد و گهواره زیست مناسب همه افراد انسانى است و با بهره بردارى بهینه و صرفهجویانه زیست بومى مناسب براىهمه انسانها خواهد بود و کالاها و مواد آن به همه انسان ها مىرسد و نیاز همگان را بر مىآورد؛
لیکن با استفاده نابهینه و تخریب طبیعت، محیط زیست ناسالم مىشود و کالاها و منابع آن نیز پاسخگوى نیاز همگان نخواهد بود.از این رو، ظلمى فراگیر رخ مىدهد که موجب تباهى و نابسامانى در زیست اکثریت جامعه بشرى مىگردد آنچنان که امروزه این حقیقت تلخ، به روشنى مشهود است و به صورت فاجعه بشرى در سطح اجتماعات انسانى در آمده است.
در دوران حاکمیت مستضعفان این دو جریان انحرافى از ریشه مىخشکد، زیرا روحیه استضعاف و استضعاف گرایى و حاکمیت این قشر، سدى آهنین بر سر راه هر ستم و ناروایى است و این دو ناهنجارى و ناروایى که یکى در مصرف افزون از حد و دیگرى استفاده نابهینه از منابع و در نتیجه ویرانى و تباهى محیط زیست انسان ها است، با ماهیت حاکمیت مستضعفان ناسازگار است و در آن دوران و با انقلاب راستینى که در رابطه انسان با طبیعت و با نعمت هاى الهى رخ مىدهد، طبقه حاکم از هر گونه استفاده زیاد و نابهینه دورى مىکند واین روحیه را در سراسر اجتماعات مىگستراند و انسان ها را از کمبودها و نابسامانی هاى زندگى رهایى مىبخشد و محیط و طبیعت خدادادى را چنانکه خدا آفریده ارزانى همگان مىکند.
آرى، حاکمیت مستضعفان که به معناى حاکمیت معیارهاى درست انسانى است، تحولاتى ریشهاى در همه ابعاد زندگى پدید مىآورد و در نتیجه زندگى، راه درست خویش را مىیابد و انسان ها همه به زیستى شایسته دست مىیابند و محیط طبیعى و منابع آن از هر گونه تخریب و تباهى مصون مىماند و چنان دورانى پیش مىآید که انتظارهمه انسان ها است.
البته مستضعفان طبق وعده الهى دین واحد الهى را بر اجتماعات حاکم مىسازند و با تئوری هاى دینى جامعه انسانى را دگرگون مىکنند و این پندار واهى و پوچ را که ادیان الهى به دنیا کارى ندارند و تنها به مسائل آخرتى مىپردازند، کنار مىزنند و ثابت مىکنند که دین خدا در همه ابعاد حیات انسانى نقش اصلى را بر عهده دارد و مادیت و معنویت و بُعد این دنیایى و آن جهانى زندگى انسان را سامان مىدهد و دین در متن زندگى است و نه جدا از آن و این موضوع در اصل عقیده به موعود آخرالزمان کاملا نهفته است که موعود آخرالزمان براى گسترش عدالت در جامعههاى انسانى قیام مىکند و اوضاع ستم بار و آشفته زندگى بشرى را از میان مىبرد و دنیاى مردم را به نظم مىآورد چنانکه آخرت ایشان را.
بنابراین اندیشه حذف دین از زندگى دنیایى و تبعید دین به حوزه مسائل آخرتى، با عقیده به موعود آخرالزمان به کلى ناسازگار است. چون بیشترین تاکیدى که در تعالیم اسلامى موضوع آخرالزمان بر آن شده است عدالت اجتماعى است نه اصل خداباورى یا پرهیزپیشگى شخصى و درونى و روحى حتى مىتوان گفت که صفت بارز و آشکار و عمومى که در اکثریت قاطع تعالیم ما درباره موعود آخرالزمان بدان اشاره شده موضوع عدل و عدالت است و دین یک حقیقت این دنیایى است و به زندگى مردم در متن جامعههاى انسانى نظر دارد و مشکلى است که انسان ها هنوز براى آن راه حلى عملى و عینى نیافتهاند.
بنابراین در پرتو حاکمیت مستضعفان، دین نقش اصلى خویش را ایفا مىکند و به متن زندگی ها و به ژرفاى آن گام مىگذارد و ریز و درشت مسائل فردى، خانوادگى و اجتماعى را در هر مقوله و زمینه، سامان مىبخشد و اندیشه هاى ضد دینى را که به تبعید دین از متن زندگى پرداختهاند، رسوا مىکند.
آنچه تاکنون گفته شد، تبیین برخى از ابعاد این آیه کریمه است که از دوران آخرالزمان و موعود آن سخن گفته است. روشن تر از این آیه که در زمینه حاکمیت دین بر کل اجتماعات انسانى است و به انقلاب نهایى و جهانى موعود آخرالزمان اشاره دارد، آیه دیگرى است درباره همین موضوع یعنى حاکمیت طبقه مستضعف در دوران موعود آخرالزمان:
«وعدالله الذین امنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا...» (نور/56) ؛ خداوند آنان را که ایمان آوردند از شما و نیکىها کردند، وعده داد که به یقین ایشان را در زمین خلیفه کند، چنانکه آنان را که از پیش بودند خلیفه ساخت و دینشان را باز بگستراند، آن دین که بپسندید براى آنان و هم آنان را از پس بیمى که دارند، بى بیمى دهد و ایمنى ...
در این آیه کریمه از خلافت بر زمین در پرتو تمکن و قدرت دینى سخن رفته است که مؤمنان صالح فرمانروایان زمین مىشوند و در پرتو ایمان و باور دینى و حاکمیت بخشیدن به اصول و فروع دین، به ساختن جامعهاى انسانى مىپردازند و انجام تاریخ انسان پس از آن همه نابسامانی ها و ناهنجاری ها به سامانى الهى و دینى مىرسد. پس در همین زیست فیزیکى و دنیایى، آن که آخرین حرف را مىزند و پناه راستین بىپناهان تاریخ مىگردد و انسان هاى در بند و مظلوم را رهایى مىبخشد حاکمیت دینى و تفکر الهى است و میدان دار اصلى و نقطه پایان تاریخ به دست دین و تفکر دینى است نه به دست تفکر ظالمانه سرمایهدارى غربى و نه اصول مادى کمونیست هاى شرقى. که این هر دو در تجربه و عمل از سامان بخشى به محدوده کوچکى از جامعههاى انسانى، درماندهاند و در بند کوچکترین و نازلترین تمایلات خودخواهى و خودپرستى گرفتارند.
محور دیگرى که در حاکمیت مستضعفان نهفته است مبارزه با سرمایهدارى است. زیرا طبقه حاکم که در عینیت و عمل با تمام وجود خویش استضعاف و محرومیت را لمس کردهاند و از مشکلات آن احساسى راستین دارند، هیچ گاه با سرمایهدارى سازش نمىکنند و میدان را براى یکه تازی هاى قشر مرفه و شادخوار باز نمىگذارند و همه راه هاى نفوذ آنان را در بخش هاى حیاتى جامعه سد مىکنند.
«و لقد ارسلنا موسى بایاتنا و سلطان مبین الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر کذاب.» (غافر/ آیات 24-23)
ما موسى را با آیات خود و حجتى آشکار فرستادیم به سوى فرعون و هامان و قارون، گفتند که او جادوگرى دروغگو است.
روشن است که از جمله اهداف این پیامبر الهى چنانکه سرنگونى نظام سیاسى فرعونى است، سرنگونى نظام سرمایه و ثروت اندوزى نیز هست که سمبل آن در آن روزگار قارون بوده است.
آرى در آن دوران سراسر عدل است که سرمایهدارى و سلطه آن بر جامعههاى بشرى پایان مىیابد و تودههاى مظلوم بشرى از زیر یوغ سلطه این طبقه زالوصفت رهایى مىیابند و هرگونه بهره کشى ظالمانه از میان مىرود و استثمار، این پدیده شوم، ره نیستى و زوال مىپوید و این لازمه طبیعى حاکمیت طبقه پایین و مستضعف است که به دوران سیاه ظلم قشرى اندک بر تودههاى عظیم انسانى پایان دهد.
نوشته شده توسط: مجتبی
خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
:: کل بازدیدها ::
5656
:: بازدیدهای امروز ::
3
:: بازدیدهای دیروز ::
19
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: آرشیو ::
انقلاب مهدى (عج) و دگرگونى روابط اجتماعى
تابستان 1386
:: خبرنامه ::